منبر مکتوب از شهادت پیامبر تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
۱. مقدمه منبر
الحمد لله ربّ العالمین، و الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا أبیالقاسم محمّد و آله الطیبین الطاهرین، لا سیّما بقیه الله فی الأرضین…
فضای آغاز منبر:
اهلبیت علیهمالسلام ، محور معارف دین معرفی
خواهران و برادران بزرگوار!
اگر بخواهیم بفهمیم در تاریخ اسلام چه بر سر حقیقت دین آمد، باید از زاویه نگاه اهلبیت علیهمالسلام نگاه کنیم. این خانهای که قرآن فرمود:
﴿فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللهُ أَن تُرفَعَ وَیُذکَرَ فِیهَا اسْمُه﴾،
یکی از روشنترین مصادیقش خانهی علی و فاطمه است.
اگر بفهمیم چه بر این خانه گذشت، میفهمیم چه بر سر دین آمد.
۲. رحلت پیامبر و آغاز ماجرا
رحلت پیامبر (۲۸ صفر یا ۱۲ ربیعالاول، بنا بر اقوال)
- پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله طبق نقل شیعه در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری از دنیا رفتند.
- در روزهای آخر عمر بارها بر «ثقلین» تأکید کردند: «إنی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی…» (در منابع شیعه مثل کافی و امالی صدوق و… آمده).
- جریان «دوات و قلم» یا «رزیه یوم الخمیس» که در صحیح بخاری و مسلم هم به نحوی آمده: پیامبر فرمودند بیاورید بنویسم چیزی که بعد از من گمراه نشوید؛ مخالفت شد و گفته شد: «حَسْبُنا کتابُ الله».
اجازه بدید این واقعه و فاجعه یوم الخمیس رو بازترش کنم …
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در اواخر عمر شریفش ، به فرمان خداوند متعال که در قرآن فرمود: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ.[مایده/۶۷] ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ کن…» پس از انجام آخرین حجّ که به حجه الوداع نیز معروف گشت، در غدیر خم و در پی یک اعلان عمومی امیرالمومنین علی (علیهالسلام) را به جانشینی خود انتخاب کرد.
این جریان به گونهای اتفاق افتاد که جای هیچگونه انکاری را برای حاضران و معاندان باقی نگذاشت.
اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در روزهای پایانی عمر شریفش و در هنگامی که در بستر بیماری قرار گرفته بود، درخواست قلم و دوات کرد تا وصیت و مطلب مهمی را که همان جانشینی پس از خودش بود را برای همیشه ی تاریخ مکتوب کند؛ ولی متاسفانه حوادثی رقم خورد که به واقعه «رَزیَّهُ یومِ الخَمیس» مشهور گشت.[۱]
( رزیَّه …..در زیارت عاشورا هم می گیم لَقَد عَظُمَتِ الرزیَّه ). رزیه یعنی فاجعه….
حادثه «رزیه یوم الخمیس» فاجعه روز پنجشنبه، در چهار جا از کتاب بخاری[۲] و دو جا از کتاب مسلم[۳] روایت شده است.
در این روایت وارد شده، هرگاه ابن عباس که یکی از صحابه بزرگ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، از این حادثه یاد میکرد، اشک از دیدگانش جاری میشد و میگفت: «روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبهای»!
«یوم الخمیس و ما یوم الخمیس ثم جعل تسیل دموعه حتی رایت علی خدّیه کانّها نظام اللولو قال
قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) ایتونی بالکتف و الدواه او اللوح و الدواه اکتب لکم کتابا لن تظلّوا بعده ابدا. فقالوا ان رسول الله یهجر.»
ترجمه: روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبهای! آنگاه در حالی که اشک همچون دانههای مروارید بر گونههای ابن عباس جاری بود، گفت:
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: کتف (استخوان شانه گوسفند) و دوات و یا لوح و دواتی بیاورید تا برای شما نوشتهای بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید، اما برخی گفتند: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هذیان میگوید.
نکته تحلیلی برای منبر:
یعنی از همان روزهای آخر، یک جریان در مقابل نصّ پیامبر ایستاد.
پیامبری که میخواهد سند مکتوب هدایت بعد از خودش را بنویسد، با این جمله روبهرو میشود: «قرآن کافی است». این شعار به ظاهر قشنگ، در عمل یعنی: ما نیازی به ولایت و وصایت علی نداریم.
۳. ماجرای سقیفه و کنار گذاشتن امیرالمومنین علیهالسلام
بعد از رحلت پیامبر، هنوز بدن مطهر ایشان دفن نشده بود که گروهی از انصار در «سقیفه بنیساعده» جمع شدند. منابع تاریخی (حتی بسیاری از منابع اهلسنت) اصل واقعه سقیفه را نقل کردهاند. در آنجا بحث خلافت مطرح شد، بدون حضور علی علیهالسلام و بنیهاشم.
چند نکته برای گفتن روی منبر:
- علی علیهالسلام مشغول تجهیز بدن مطهر پیامبر بود. این خیلی جملهی عاطفی و تیزی است:
آنجا که باید دربارهی جانشین پیامبر حرف بزنند، علی کنار پیکر خود پیامبر است؛ کسی که خودِ پیامبر دهها بار در غدیر و غیر غدیر، او را معرفی کرده بود.
- در سقیفه بحث به سرعت به بیعت گرفتن کشید و کار به تندی و پرخاش کشید. خود این شتابزدگی، نشان میدهد دغدغهی اصلی «این بود …که چه کسی حاکم شود» ، نه این که «چه کسی از طرف خدا منصوب شده».
- بعد از بیعت سقیفه، این جمع آمدند تا از همه بیعت بگیرند؛ از جمله علی علیهالسلام.
۴. موضعگیری حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اینجاست که نقش حضرت زهرا سلاماللهعلیها پررنگ میشود. حضرت زهرا فقط یک دختر داغدار نیست ؛ او حجت خداست . مدافع خط ولایت است.
۴.۱. خطبهی فدکیه و مطالبهی حق
یکی از مهمترین اسناد شیعه، خطبهی فاطمه سلاماللهعلیها در مسجد است (در منابعی مثل الاحتجاج طبرسی، بلاغات النساء و… نقل شده):
- حضرت با پوششی کامل و همراهی گروهی از زنان وارد مسجد شد.
- با حمد و ثنای الهی، توحید، نبوت و فلسفهی احکام را بیان کرد؛ بعد آرامآرام وارد بحث خلافت و فدک شد.
- فدک زمینى بود که پیامبر ، آن را به فاطمه بخشیده بود؛ بعد از رحلت پیامبر، آن را از حضرت گرفتند
- فدک کجا بود و وسعت فدک چقدر بود در این مورد صحبت هایی هست اما چیزی که مسلم هست ، اینه که فدک یک آبادی در منطقه حجاز بود، در نزدیکی خیبر و در فاصله حدود ۱۵۰–۱۶۰ کیلومتری شمال مدینه در عربستان امروزی با نخلستانها، مزارع و چشمههای متعدد..
- در گزارش یک هییت ایرانی که از منطقه فدک (دهستان حایط) بازدید کردهاند، یکی از قدماى منطقه، مساحت «منطقه فدک» را حدود ۵۰ در ۵۰ کیلومتر (تقریباً ۲۵۰۰ کیلومتر مربع) ذکر کرده است.
- حالا حضرت زهرا با پوششی کامل وارد مسجد شد و در خطبه ی خودشون آرامآرام وارد بحث خلافت و فدک شدند.
چند جمله کلیدی که میشود مضمونش را گفت (نه لزوماً عین عبارت):
«چگونه ارث پیامبر را از من میگیرید در حالی که قرآن میفرماید: وَوَرِثَ سُلَیمانُ داوود…؟»
«آیا در کتاب خدا چنین است که من از پدرم ارث نمیبرم؟»
و مهمتر:
حضرت در همین خطبه، به صراحت از غصب خلافت سخن میگوید و میفرماید: شما زمام امر را از اهلش گرفتید و در غیر محلش قرار دادید.
ببینید ! اگر ما امروز میگوییم خلافت غصب شد، این حرف را از خودمان نمیزنیم؛ این حرف را دختر پیامبر میزند. کسی که پیامبر دربارهاش فرمود: «فاطمه بضعهٌ منی…» «یوذینی ما آذاها»؛ هرکس فاطمه را بیازارد، پیامبر را آزرده است.
۴.۲. اعتراضهای مکرر حضرت زهرا
در روایات شیعه آمده که حضرت زهرا سلاماللهعلیها چندین بار سراغ مهاجر و انصار رفت و حق علی علیهالسلام را یادآوری کرد. در بعضی نقلها دارد که به درِ خانههای انصار رفت و فرمود:
«ای گروه انصار، ای بازوان دین! چرا در دفاع از حق علی کوتاهی کردید؟»
(این بخش برای منبر خیلی اثرگذار است؛ میشود با لحن عتابآمیز و همراه با حسرت گفت: )
شما دیروز زیر درختها در عقبه، از رسول خدا دفاع کردید؛ امروز چرا از دخترش دفاع نمیکنید؟!
۵. هجوم به خانهی وحی (ماجرای در و دیوار)
۵.۱. اصل هجوم از نگاه روایات
در منابع معتبر شیعه (مثل الکافی، دلایل الامامه طبری شیعی، الاحتجاج، بحارالانوار و…) ماجرای هجوم به خانهی علی و فاطمه نقل شده. مضمونها:
- گروهی برای گرفتن بیعت، به خانهی علی علیهالسلام آمدند.
- تهدید به آتشزدن خانه شد: «و إن… لأحرقنّ علیکم البیت».
- در طبری آمده ((عن زیاد بن کلیب قال: اتی عمر بن الخطاب منزل علیّ وفیه طلحه والزبیر ورجال من المهاجرین فقال: واللّه لاحرقنّ علیکم او لتُخرِجَنّ الی البیعه»، فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فاخذوه.
- عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش میکشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.))
- در بعضی نقلها – حتی در برخی منابع اهلسنت – اصل تهدید و آوردن هیزم و آتش تصریح شده. طوری که یه عده از بزرگان اهل سنت مثلا به ابن قتیبه سنّی اعتراض کردند که چرا این طور حقایق تاریخی رو پرده پوشی نکردی و اینها رو ذکر کردی؟؟
- (ابنحجر هیثمی مینویسد: صرح ایمتنا و غیرهم فی الاصول بانه یجب الامساک عمّا شجر بین الصحابه؛ پیشوایان ما و دیگر فِرَق تصریح دارند که بر همگان واجب است تا از نقل مشاجرات و درگیریهای میان صحابه اجتناب کنند.
وقتی خودداری از نقل مشاجرات صحابه واجب باشد، اجتناب از نقل ظلمها و تعدیات و صدماتی که به حضرت علی، صدیقه شهیده و سایر اهلبیت (علیهمالسّلام) روا داشتهاند در نزد آنها به طریق اولی واجب است.) - حالا ابن قتیبه مگه چی نوشته که مورد حمله هم مسلکان خودش قرار گرفته ؟
- ((وان ابابکر ….تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی ، فَبَعَثَ اِلیهِم عُمَر، فَجاءَ فَناداهُم وَ هُم فی دارِ علی، فَاَبَوا اَن یُخرِجوا فَدَعا بِالحَطَب وَقال: وَالّذی نَفَس عُمَر بِیَدِه. لَتُخرِجَنَّ او لَاُحرِقَنَّها عَلی مَن فِیها، فقیل له: یا ابا حفص، ان فیها فاطمه؟ فقال: ….
- وان فی روایه ان عمر جاء الی بیت فاطمه فی رجال من الانصار ونفر قلیل من المهاجرین. ))
((ابیبکر به دنبال عدهای که حاضر نشده بودند با او بیعت کنند بود همان افرادی که نزد علی (علیهالسّلام) تجمع کرده بودند، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسید آنان را صدا کرد، ولی آنها اعتنایی نکرده و از خانه خارج نشدند. عمر هیزم خواست و گفت: و الذی نفس عمربیده لتخرجنّ او لاحرقنّها علی من فیها.
به همان خدایی که جان عمر در دست اوست، سوگند یاد میکنم که بیرون بیایید و گرنه خانه را با کسانی که در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: ای اباحفص! فاطمه (علیهاالسّلام) در این خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!)) - در روایات شیعه، فشار در، شکستن پهلو، سقط محسن و… آمده است.
گفتند: یا علی، باید بیعت کنی!
فرمود: «إنی أحقّ بهذا الأمر منکم، لا أبایِعُکُم و أنا أولى بهذا الأمر منکم».
دیدند با استدلال نمیتوانند، کار به تهدید و خشونت کشیده شد.
در خانهای که جبرییل بدون اذن وارد نمیشد، حالا عدهای آمدند که… (اینجا کمکم فضا را روضهای کن) در را آتش زدند، میان در و دیوار فاصلهای نبود؛ پشت در زنی ایستاده بود که پیامبر دربارهاش گفته بود: «فاطمه سیده نساء أهل الجنه».
۵.۲. پیوند با خطبهی «فدک» در خانه
بعد از این ماجرا، حضرت زهرا سلاماللهعلیها در خانه خطبهای دیگر دارد که در برخی منابع شیعه نقل شده؛ در آن، نسبت به وضعیت امت و آیندهی آنها هشدار میدهد. مضمون کلی:
شما افسار شتر خلافت را رها کردید و در بیابان فتنه رها نمودید؛ زود است که ثمره و نتیجهاش را ببینید.
اینجا میتوانی نتیجهگیری کنی که:
اهلبیت فقط به فکر «حق شخصی» نبودند؛ میفهمیدند اگر این مسیر غلط تثبیت شود، چطور دین تحریف میشود، ارزشها جابهجا میشود، و در نهایت میرسیم به کربلا…
۶. وضعیت حضرت زهرا بعد از هجوم
۶.۱. بیماری و «بکاء فاطمه»
در روایات شیعه آمده که:
- حضرت زهرا سلاماللهعلیها بعد از این ماجرا بیمار شد.
- در بقیع یا کنار خانه مینشست و گریه میکرد؛ آنقدر گریه زیاد بود که بعضی شکایت کردند. امیرالمومنین برایش روز و شب دو مکان قرار داد تا مردم اذیت نشوند.
- این «بکاء فاطمه» فقط گریه عاطفی نبود؛ اعلام اعتراض و افشای مظلومیت بود.
این گریهها، رسانهی مظلومیت علی و ولایت بود. فاطمه با اشکهایش داشت به تاریخ میگفت: در این شهر چه اتفاقی افتاد، بر این خانه چه گذشت.
۶.۲. وصیتهای آخر حضرت زهرا سلاماللهعلیها
در منابع شیعه آمده:
- حضرت وصیت کرد که شبانه دفن شود.
- کسانی که به او ظلم کردند در تشییعش حاضر نشوند.
- قبرش مخفی بماند.
اینجا یک جملهی خیلی موثر دارد:
«یا بن عمّ! ما عهدتنی کاذبهً و لا خاینهً و لا خالفتک منذ عاشرتنی.»
یعنی: پسرعمو! آیا از من دروغی، خیانتی، یا نافرمانیای دیدهای؟
امیرالمومنین علیهالسلام فرمود:
«أنتِ أعلم بالله و أبرّ و أتقى و أکرم من أن أوبّخک بمخالفه.»
تو داناتر به خدایی و پرهیزگارتر از آنی که تو را به مخالفت سرزنش کنم.
بعد حضرت وصیت کرد:
علی جان! خودت برای من غسل و کفن را انجام بده؛ شبانه من را دفن کن؛ نگذار آنها که به من ظلم کردند بر جنازهام حاضر شوند.
این وصیت، خودش یک سند تاریخی است؛ یعنی فاطمه با قبر مخفی خود، تا قیامت بر مظلومیت ولایت شهادت میدهد.
۷. شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
در مورد تاریخ شهادت، میان شیعه سه قول مشهور است (۴۰ روز، ۷۵ روز، ۹۵ روز بعد از رحلت). مشهور فعلی خیلیها ۷۵ یا ۹۵ روز است. تو میتوانی بگویی:
بالاخره بعد از چندی – چهل یا هفتاد و پنج یا نود و پنج روز – این بانوی بزرگ، با قلبی شکسته و پهلویی مجروح و بازویی کبود از این دنیا رفت.
۷.۱. لحظات آخر کنار امیرالمومنین
راوی میگوید: وقتی حال حضرت رو به احتضار رفت، امیرالمومنین کنار بسترش نشست. نگاه کرد دید فاطمهی زهرا، همان دختری که هر وقت پیامبر از سفر برمیگشت اول سراغ خانهی او میآمد، حالا رنگ از چهرهاش پریده، صدای نالهاش بلند است.
میتوانی اینطور تصویر کنی:
- بچهها را صدا زد؛ حسن و حسین آمدند کنار مادر.
- زینب و امکلثوم کنار بستر ایستادهاند.
- حضرت به بچهها نگاهی کرد… (اینجا مجال اشک است)
فرمود: «یا أباالحسن! زَوِّج ابنتیّ هاتین، بنتیّ من بعدی…»
سفارش دخترها را کرد، سفارش یتیمی حسن و حسین را کرد.
۷.۲. شهادت و غسل و دفن شبانه
نقله اون لحظهی آخر، علی جان را صدا زد؛ سر مبارکش را در دامن علی گذاشت، کلماتی در گوش امیرالمومنین فرمود… و ناگهان دیدند: «فاطمه سکنَتْ: او سکَتَت ) امیرالمومنین میفرماید: وقتی جان فاطمه از بدنش جدا شد، از خود بیخود شدم، نمیدانم چه شد… (معنایش در بعضی نقلها آمده؛ تو میتوانی به صورت روضهای بیان کنی).
- علی خودش بدن زهرا را غسل داد.
- فضه کمک میکرد.
- اسماء بنت عمیس هم در بعضی نقلها به کمک آمده.
وقتی کفن را آورد، یادش افتاد یک روز پیامبر فرمود: «یا علی! تو زودتر از من از دنیا میروی یا فاطمه؟» و سفارش کفن کرد…
۷.۳. صحنهی وداع امیرالمومنین با قبر حضرت زهرا
نقل شده که امیرالمومنین کنار قبر پیامبر و فاطمه عرض میکند:
((روضه خوانی امیرالمومنین(علیه السلام) در هنگام دفن حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللّهِ عَنِّی، وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ، وَالسَّرِیعَهِ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ، یَا رَسُولَ اللّهِ، عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَرَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی، إِلاَّ أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ، وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ، مَوْضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَهِ قَبْرِکَ، وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ، فـإِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ! فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهیِنَهُ!
أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، إلَى أَنْ یَخْتَارَ اللّهُ لِی دَارَکَ الَّتی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ. وَ سَتُنَبِّیُکَ ابْنَتُکَ بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّوَالَ، وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ; هذَا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ، وَالسَّلاَمُ عَلَیْکُمَا سَلاَمَ مُوَدِّع، لاَ قَال وَ لاَ سَیِم، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَه، وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللّهُ الصَّابِرِینَ.
سلام و درود بر تو اى رسول خدا از سوى خودم و از سوى دخترت زهرا که هم اکنون در جوار تو فرود آمده و به سرعت به تو ملحق شده است.
اى رسول خدا! از فراق دختر برگزیده و پاکت پیمانه صبرم لبریز شده و طاقتم از دست رفته است، هر چند پس از رو به رو شدن با غم بزرگ فراق و مصیبت دردناک تو، این مصیبت براى من قابل تحمّل شده است.
فراموش نمى کنم من تو را با دست خود در میان قبر نهادم و هنگام رحلتت، روح تو در میان گلو و سینه من روان شد «فـإِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ; ما از خداییم و به سوى او باز مى گردیم» اى رسول خدا امانتى که به من سپرده بودى هم اکنون باز پس داده شد و گروگانى که نزد من بود گرفته شد; ولى اندوهم جاودانى است و شبهایم همراه بیدارى و بى قرارى است; تا آن زمان که خداوند منزلگاهى را که تو در آن اقامت گزیده اى برایم برگزیند و به تو ملحق شوم اى رسول خدا به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو در ستم کردن به وى دست به دست هم داده بودند.
سرگذشت دردناک او را بى پرده از او بپرس و خبر این حوادث را از وى بگیر.
این حوادث دردناک در زمانى رخ داد که هنوز مدّت زیادى از رحلت تو نگذشته و یادت فراموش نگشته بود.
نهجالبلاغه، خطبه۲۰۲
))
«السلام علیک یا رسولالله عنّی و عن ابنتک النازله فی جوارک… قلّ یا رسولالله عن صفیتک صبری…»
یعنی: سلام بر تو ای رسول خدا از جانب من و از جانب دخترت که به تو پیوست… صبر من بر فراق دختر برگزیدهات کم شده…
آقا آمد کنار قبر پیامبر، گفت:
«یا رسولالله! السّلام علیک منّی و من ابنتک… یا رسولالله! أمانتی را پس گرفتی. هنوز بدن تو روی زمین بود که امانتت را شکستند…»
بعد رو به قبر فاطمه کرد:
«یا فاطمه! اگر میماندی برای من مایهی تسلّی بودی، و اگر رفتی، من هم خیلی نمیمانم؛ به زودی به تو ملحق میشوم.»
راوی میگوید: وقتی امیرالمومنین اینها را گفت، صدا از نالهاش بلند شد، اصحاب هم با او گریه کردند…
۸. جمعبندی محتوایی برای پایان منبر (قبل از روضهی پایانی)
- درس ولایت:
اگر امروز شیعه روی ولایت اینقدر حساس است، برای این است که دیدیم هرجا از ولایت جدا شدند، نتیجهاش شد سقیفه، هجوم به خانه فاطمه، و در نهایت کربلا.
- درس دفاع از حق:
فاطمه سلاماللهعلیها با تمام وجودش از حق دفاع کرد؛ با خطبه، با گریه، با خانهنشینی، حتی با وصیت و قبر مخفیاش.
- پیوند با امروز خودمان:
امروز سهم ما در دفاع از حق و ولایت چقدر است؟ آیا اگر حق در جامعه مظلوم واقع شد، سکوت میکنیم یا حداقل در دل و زبان و قلممان، مثل فاطمه اعلام موضع میکنیم؟
حالا میخواهیم چند لحظهای از دل تاریخ فاصله بگیریم و خودمان را در آن شب غمانگیز، کنار خانهی علی و فاطمه تصور کنیم؛ شبی که قرار است پیکر شکستهی دختر پیامبر را بیصدا تشییع کنند…
۹. روضهی پایانی حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مقتلوار)
شب است… مدینه در خواب است…
درِ خانهای آرام باز میشود؛ چند نفر بیرون میآیند؛ جلوتر امیرالمومنین، پشت سرش حسنین، بعد زینب و امکلثوم، اسماء، چند تن از اصحاب باوفا…
اما یک چیز در این تشییع نیست؛
نه خبری از جمعیت است… نه صدای «الجنازه الجنازه»…
پیکری روی دستهای علی است که اگر پرده را کنار بزنی، میبینی پهلویش کبود است، بازویش ورم کرده، آثار ضربه روی بدنش مانده…
شاید آقا آرام داره زیر لب میگوید:
«فاطمه جان! خودت خواستی شبانه تشییع شوی؛ خودت خواستی قبرت مخفی بماند؛ اما من چه کنم با این قلب شکستهام…»
رسیدند به قبر آماده.
بدن فاطمه را در قبر گذاشت.
یکبار دیگر خم شد، صورت به صورت فاطمه گذاشت، همان جملهای را گفت که در روایت آمده:
«یا فاطمه! إذا زُرتِ جَدَّکِ فقُولی له: یا رسولالله! منّا السلام…»
فاطمه جان! وقتی به دیدار پدرت رفتی، از طرف علی هم به او سلام برسان و بگو:
یا رسولالله، ببین بعد از تو با دخترت چه کردند…
راوی میگوید: علی آنقدر در قبر گریه کرد که اصحاب آمدند و گفتند:
«یا علی! به خدا قسم، نفس از سینهات بیرون میآید، خودت را هلاک میکنی…»
آقا از قبر بیرون آمد، خاک روی قبر ریخت، نشست کنار قبر، دست روی خاک تازه گذاشت…
اگر دلتان سوخت، تصور کنید حسن و حسین کنار قبر مادرند؛
یک وقت دیدند حسن آرام به برادرش گفت:
«أخی حسین! کجاست آن مادری که هر صبح ما را در آغوش میکشید؟…»
حسین گفت: «برادر جان! از این به بعد هرگاه دلت برای مادر تنگ شد، بیا کنار این خاک تازه…»
حسین جان! هنوز چند سالی مانده تا کربلا…
اما داغ مادر از همینجا در دل تو کاشته شد…
همان دستی که درِ خانه را به پهلوی مادرت زد، ریشهی آن دستی است که بعداً سر راه تو در کربلا آمد…
خدایا! به حق پهلوی شکستهی زهرا، به حق اشکهای امیرالمومنین، در دنیا و آخرت ما را از اهلبیت و روضه های اونها جدا مکن…
اللهم صلّ علی فاطمه و أبیها و بعلها و بنیها و السرّ المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک…


